جدول جو
جدول جو

معنی تب تب - جستجوی لغت در جدول جو

تب تب
از اصوات قطره قطره، دانه های برنجی که براثر داغ شدن در روغن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ بِ غِبْب)
حمی الغب. و آن تب صفراوی است که مادۀ آن در خارج عروق مانند فرج اعضاء و معده و کبد، تعفن ایجاد کند. (از بحر الجواهر). حمای غب. تب سه یک. رجوع به غب و تب و حمی و دیگر ترکیبهای آن دو و تب سه یک شود
لغت نامه دهخدا
سخت ادراری، ادراری که بی اختیار بیرون ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
نیمه کاره، کار موقتی، ناقص گذاشتن کار
فرهنگ گویش مازندرانی
چکه چکه کردن، چکه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی